قافیه

دنیا (یکشنبه 87/9/24 ساعت 3:35 عصر)

کودکی با گریه تبعید به دنیا آمد...

آسمان را همان رنگ آبی می‌دید...

و زمین را سرسبز...

و طلوع خورشید را قصّه نو می‌پنداشت...

و به آن می‌خندید!!!

چند سالی که گذشت

شب را با نبود خورشید حس کرد...

و همین بود که یک شب پنجره را بر مهتاب گشود...

و دلش سخت گرفت!!!

چند سال بعد فهمید هوا مسموم است...

خس‌خس سینه خود را اولین بار شنید...

و دگر هرگز لذّت تنفّس را نچشید!!!

سال‌ها بعد درد را تجربه کرد...

زخم را دید...

از عفونت رنجید...

از طلوع زیبای کودکی‌ها ترسید!!!

سال‌ها در پی آن سال گذشت

و زمین می‌چرخید

خورشید هم بر عادت خود ثابت بود!!!

قربانی دگر طاقت تبعید نداشت...

همه ارکان وجودش زخم برداشته بود

لحظه‌هایش بوی تعفّن می‌داد

از سکوت شب و سرمای هوا می‌ترسید

و به دنبال پناهی این در و آن در می‌زد...

و قربانی امروز...

منتظر مانده برای برگشت!

و چه دردناک است در صف مرگ منتظر بودن

و لبخندی بر لب از سر ناچاری:

منتظر باید مانْد...

منتظر باید مانْد...

منبع...



  • نویسنده: ابوالفضل

  • نظرات دیگران ( )


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    وب
    کار درستش همینه
    وای بر
    وای از این دنیا
    دنیا
    پرسپولیس
    عید قربان
    قانون تاکسیرانی

    [عناوین آرشیوشده]